بی همتا
بی همتا
. شمع سوزان توام اینگونه خاموشم نکن درکنارت نیستم اما فراموشم نکن دوستت دارم
اول به نام عشق. . . دوم به نام تو. . . سوم به ياد مرگ . . . بر لوح شيشه اي قلبت بنويس: يا تو و عشق، يا من و مرگ زمان! به من آموخت كه دست دادن معني رفاقت نيست.... بوسيدن قول ماندن نيست..... و عشق ورزيدن ضمانت تنها نشدن نيست
تو از دوره گردان محله ی بیکسی من چه پرسیدی؟
چرا...اا؟؟؟
تو از غربت من چه میدانی ؟
و تو چه میدانی که خدا کجاست ؟
پشت ابرها ؟؟ در آسمانها ؟؟؟ نه نه
باور کن
درون مهر و سجاده هم نیست
و هم هست
و تو چه میدانی چه اندازه تنهایی مرا با او
و تو چه میدانی و مفت و ارزان صحبت میکنی؟
لال
خف
خفه خون بگیر...ر
بی صدا باش
خاموش
خدارا برای من تعریف نکن
اصلا تعریف اش نکن
من و تو که هیچ همه از این کار عاجزند
حال بیا
من کمی خون جگر جوشانده ام
بیا تا با هم دو پیک � ...
من یه سطرم
نه مریدم نه مرادم
نه گناه شب هرز و شب تارم
نه شرابم، نه شر و شور جوانی
من نه بازیچه آن بلهوسانم
من یه سطرم
سطری از متن زمینم
که به جوهر شدم آلوده دنیا
به خرابات شدم شهره و در میکده مستانه وتنها
من نچیدم ز هوس سیب، از باغ تمنّا
من نیالوده ام این عرصه و این دامن صد چین شبانگاه
من دامادم که به عروس طبیعت شده مدیون
من خطایم!
که به خطِّ لبِ آن عشوه هر جایی بی نام شدم واله وشیدا
من گناهم؟ !
گُنهی از سر تقصیر دگرها!!
Design By : Mihantheme |